رج ميزنم كلمات و درونيترينهايم را، رج ميزنم و رج ميزنم و رج ميزنم.... رج ميزنم نامت را و در حرف دوم تكرار ميشوم كه نواي زندگي است و هيچ به پايان نميرسم. من در تك تك هجاها به درازا ميكشم و تا نيمه شب و تا زمان تيغ كشيدن آفتاب ممتد ميشوم و آنجاست كه در خلا بي مكاني و بيزماني طلوع طنين ميشوم و آواي رهايي.
مرا از طنين صدايت جدا نكن، بتاب بر من، تا ابد، تا روز آخر.
مرا از طنين صدايت جدا نكن، بتاب بر من، تا ابد، تا روز آخر.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر