۱۲ اسفند ۱۳۸۷


رج ميزنم كلمات و دروني‌ترين‌هايم را، رج ميزنم و رج ميزنم و رج ميزنم.... رج ميزنم نامت را و در حرف دوم تكرار ميشوم كه نواي زندگي است و هيچ به پايان نميرسم. من در تك تك هجاها به درازا ميكشم و تا نيمه شب و تا زمان تيغ كشيدن آفتاب ممتد ميشوم و آنجاست كه در خلا بي مكاني و بي‌زماني طلوع طنين ميشوم و آواي رهايي.

مرا از طنين صدايت جدا نكن، بتاب بر من، تا ابد، تا روز آخر.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر