۵ بهمن ۱۳۸۹

دو نیمه


روباهه به شازده کوچولو یه راز هدیه داد: ارزش گل تو به وقتی هست که براش صرف کردی... این رو تا زندگی نکنی نمیفهمی. این که ارزش هر کس به زمانیه که براش صرف کردی. گاهی به خاطر یه سهل انگاری یه آفت به جون گلت میفته و تا آخر هر چقدر هم سم پاشی کنی فایده نداره که نداره. اونوقت میمونی با یه گل آفت زده که باید رهایش کنی اما نمیتونی. تمام لحظه های تلخ حضورش نمیتونه جای یک لحظه شیرینی لبخندهایش رو بگیره. اونوقت تو میمونی و یه وجود دو نیمه...باید بروی اما نمیتونی. دلت میخواهد اون قسمت وجودت رو که براش آواز میخونه هنوز، یه جایی چال کنی و گل بکاری رویش و کمی گریه کنی و بعد بروی پی زندگیت اما نمیتونی. کدوم نیمه رو باید انتخاب کنی آخه؟! خلاصه گیج میمانی بین خاک کردن یک گل آفت زده یا موندن و درد کشیدن. حالا این وسط ممکن است دستاویزهایی هم پیدا کنی برای بریدن از این گل آفت زده اما هر بار که نگاهت بهش می افته... دوباره گیج میشوی، گیج و دو نیمه...